من در آستان چشمان تو
دلم را و تمام دلم را باختم
بی آن که بدانی و چه حقیرانه و مبهوت
به چشمانت خیره شدم که شاید...
راز نگاه گنگم را بفهمی
اما افسوس......
حالا که گاه گاهی
فرسنگها از من دورمی شوی
چه ملتمسانه
مردنم را آرزو می کنم
♥♥هر گاه ...♥♥
♥♥ بر ستیغ کوه عشق ...♥♥
♥♥ لاشخورهایی دیدی ... ♥♥
♥♥ که مرگ احساس تو را به انتظار نشسته اند ...♥♥
♥♥ تعجب مکن ... ♥♥
♥♥زیرا که هر جا عشقی متولد شد ... ♥♥
♥♥ لاشخورهای حسادت ... ♥♥
♥♥ کینه ... ♥♥
♥♥ فضولی ... ♥♥
♥♥ بر سر آن آواز مرگ سر داده اند! ... ♥♥
♥♥ به کوری چشم این کرکسها ♥♥
♥♥ تو عاشق باش♥♥
دلگیرم
از خودم دستهایم چشمهایم
اغوشم نفس هایم لبهایم
دلگیرم
از این همه اشفتگی هایم
از این همه مناجات های بی پاسخم
دلگیرم
از تو از همه نامردی ها
دلگیرم
از این روزگار از زندگی از همه خط قرمزهایی که ردشان کردم